عاشقی و تنهایی
صفای خاطر دلها زدرد است / دل بی درد همچون گور سرد است. --- گر در بیابان ها صد سال ویران شوی ، بهتر است اندر وطن محتاج نامردان شوی --- قلبم را در روشنایی امروز تقدیمت می کنم تا در تاریکیه فردا فراموشم نکنی --- وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی حاضری دنیا رو بدی فقط یک بار نگاهش کنی به خاطرش داد بزنی به خاطرش دروغ بگی رو همه چیز خط بکشی حتی رو برگه زندگی وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه قیده تمومه دنیا رو به خاطره اون میزنی خیلی چیزا رو میشکنی تا دله اونو نشکنی حاضری بگذری از دوستایه امروز و قدیم اما صداشو بشنوی شب از میون دو تا سیم حاضری قلبه تو باشه پیشه چشایه اون گرو فقط خدا نکرده اون یک وقت بهت نگه برو حاضری حرفه قانون رو ساده بزاری زیر پات به حرفه اون گوش بدیو به حرفه قلبه با وفات وقتی بشینه به دلت از همه دنیا میگذری تولد دوبارته اسمشو وقتی میبری حاضری جونت رو بدی ، یه خار تویه دستشم نره حتی یه ذره گردو خاک مبادا تو چشاش بره وقتی کسی تو قلبته یک چیزه قیمتی داری دیگه به چشمات نمیاد اگر که ثروتی داری
سوی منزلگه ویرانی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از کله ی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه ی امید مهال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
میروم خنده به لب خونین دل
میروم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |